لطفا نخندید ... دنیا ارزششو نداره ...
گاهی وقتا ما تو روزمرگی هامون از کنار یه چیزایی رد میشیم و به همشون می خندیم و حتی گاهی هم بدمون نمیاد که بلند اون موضوع رو اعلام کنیم تا دیگران هم بخندن و بعد یه ژستی هم بگیریم و کلی کیف کنیم که آدم بامزه ای هستیم
نخند که دنیا ارزششو نداره که تو به ریز ترین رفتار های نا بجای آدم ها بخندی . تو نمیدونی که چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده خود همه چیز و همه کس هستند ، ادم هایی که به خاطر روزیشون تقلا می کنند و بار می برند ، بی خوابی می کشند ... کهنه می پوشند ... جارو می زنند سرما و گرما می کشند و گاهی خجالت ، پس نخند به ...
به سر آستین پاره کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری نخند
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه میرود و شاید چند ثانیه کوتاه معطلت کند نخند
به راننده چاق اتوبوس ...
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد ...
به راننده اژانسی که چرت میزند....
به مردی که روی چهار پایه میرود تا شماره کنتورتان را بنویسد ....
به جوانی که قالی 5 متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار میزند ...
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی ...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان ...
به مسافری که سوار تاکسی میشود و بلند می گوید : سلام ...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته ...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پر کنی ...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی ...
به دستان پدرت ...
به جارو کردن مادرت ...
نخند ... هیچ وقت به این ها نخند